"مساله زن، مساله طبقه کارگر"
یا
حلول مارکسیسم فمینیسم و جلال آل احمد در تئوری؟
آذر ماجدی

سوسیال پاسیفیسم و مواضع ارتجاعی منتج از آن، کورش مدرسی و حزب متبوع اش را به بد مخمصه ای دچار کرده است. برای توجیه این مواضع ارتجاعی و پاسیفیسم حاکم بر مواضع سیاسی شان کوشیده اند که زیر بیرق "انقلاب پرولتری" و "کمونیسم طبقه کارگر" پناه ببرند. در این تلاش هر روز یک تز کهنه ی تازه ای را از انبان نظریات چپ غیر کارگری بیرون کشیده اند و بعنوان "کمونیسم طبقه کارگر" قالب کرده اند. ما به برخی از این درافزوده های شبه تئوریک کورش مدرسی و حزب متبوع اش برخورد کرده ایم. این بار بمناسبت 8 مارس کورش مدرسی به عرصه ستمکشی زن پرداخته است.

"مساله زن مساله کارگران است." آخرین عرصه ای است که ما شاهد افاضات تئوریک کورش مدرسی هستیم. این "تئوری" های سرهم بندی شده صناری ارزش علمی – نظری ندارد. اینها فقط ارزش مصرف داخلی و ویترینی دارد. باید حزبی را که ترشی انداخته اند، بویژه در این شرایط خطیر و در شرایطی که بطور روزافزونی زیر فشار نقد تئوریک و کمونیستی قرار دارند، بطوری سرگرم نگاه دارند. بعلاوه باید ویترین دکانشان را با یک سری تئوری ظاهر فریب تزئین کنند. لذا نام پرولتر، طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر را مثل نمک و فلفل به تمام مباحث شان می پاشند. این عبارات کاملا خارج از متن و بی هیچ ربط تئوریک به مارکسیسم و یا کمونیسم کارگری عرضه میشود. برای خالی نبودن عریضه، نام مارکس و منصور حکمت هم برده میشود. هر چه انسان در این نوشته ها بیشتر دقت میکند کمتر می یابد. ما تاکنون به نمونه هایی از این افاضات تئوریک کورش مدرسی پرداخته ایم. آخرین "شاهکار" ایشان در رابطه با مساله زن است.

"مساله زن، مساله طبقه کارگر" نوشته ای است که کورش مدرسی دستپاچه و هول هولکی تحت عنوان تئوری مارکسیستی ستمکشی زن سر هم بندی کرده است. در آستانه 8 مارس ایشان برای سرخ نگاه داشتن صورت، تصمیم گرفته است که با یک ژست انقلابی، تزی را که سالها پیش در حزب کمونیست ایران بعنوان یک بحث سیاسی طرح شد را به اسم خود و باصطلاح در عرصه تئوریک مطرح کند. این نوشته کوتاه قرار است تئوری مارکسیستی ستمکشی زن را توضیح دهد.

اما ایشان ظاهرا آنچنان در ارائه این نوشته در آستانه 8 مارس عجله داشته که مباحثی که از آن"سرقت تئوریک" کرده است را حتی درست نخوانده است. به مباحثی که در نقد و رد این تز نگاشته شده  حتی نگاه نیز نیانداخته است. شاید آنچه "سرقت تئوریک" بنظر میرسد فقط غفلت بر اثر دستپاچگی و عجله بوده باشد. اما از آنجا که ایشان هیچ اشاره ای به اصل این مباحث، کسانی که اولین بار آنرا فرموله کردند و رفت و برگشت هایی که میان گرایشی که به سوسیال فمینیسم و یا مارکسیست فمینیسم معروف شد، نکرده است و طوری بحث را طرح کرده که گویی کشف خود او است، ما مجبور شدیم که از این ترم ناپسند استفاده کنیم.

مارکسیسم - فمینیسم  زیر بیرق "کمونیسم طبقه کارگر"
برای اینکه نشان دهیم که تزی که ایشان با تبختر بعنوان کشف تئوریک بطور شکسته بسته طرح میکند، اتفاقا یک تز کهنه و پاخورده است، ضروری است که کمی به سابقه و تاریخ این بحث و متنی که در آن شکل گرفت، اشاره کنیم.

کورش مدرسی بعنوان پایه مادی ستمکشی زن به "تئوری کار خانگی" رجوع کرده است. این یک تئوری کاملا شناخته شده در دستگاه تئوری فمینیستی است. در دهه 60 میلادی که جنبش رهایی زن بعنوان یک جنبش اجتماعی توده ای در غرب عروج یافت، گرایش چپ و سوسیالیستی در آن قوی بود. در همان مقطع ما شاهد عروج یک جنبش چپ نو بودیم، چپ روشنفکری- دانشجویی غیرکارگری. آنچه به انقلاب مه 68 معروف شد، یک جنبش اجتماعی توده ای بود که در اساس، تحت حاکمیت فکری این چپ نو قرار داشت. جنبش رهایی زن بسیار متاثر از دستاوردهای زنان در شوروی و بلوک شرق بود. تئوریسین های فمینیست از دو سو و با دو نیات متفاوت به کنکاش در مارکسیسم برای پاسخ یا ضد پاسخ تئوریک مشغول شدند. بخشی که با نیت بی اعتبار کردن مارکسیسم درون جنبش فمینیستی به این سفر رفتند و بخشی برای اینکه بتوانند یک "پاسخ درخور" مارکسیستی به ستمکشی زن در تئوری مارکس بیابند.

یک تلاش زیادی ژرف اندیشانه، برخی از این نظریه پردازان فمینیست را به تبیین تئوری کار خانگی رساند. از آنجا که مناسبات تولیدی در اساس تبیین مارکسیسم از جهان قرار دارد و مساله استثمار، بمعنای تصاحب ارزش اضافه تولید شده، محور تبیین مناسبات سرمایه دارانه است، این نظریه پردازان مارکسیست فمینیست، کوشیدند موقعیت فرودست زن را در رابطه با پروسه تولید و تصاحب ارزش اضافه تبیین کنند. سرنخ شان مقوله تولید و بازتولید بعنوان ترم هایی کلیدی در مارکسیسم است. از تولید و بازتولید آغاز کردند، آنرا به موقعیت عمومی زن در جامعه و به خانواده تعمیم دادند، به تز کارخانگی بعنوان پایه مادی ستمکشی زن در جامعه سرمایه داری رسیدند.

تلاش شان مرتبط کردن موقعیت تحت ستم زن به پروسه تولید سرمایه و تولید ارزش اضافه بود. بنظر میرسید که از منظر این گرایشی که خود را مارکسیست فمینیست مینامید، فقط برقراری چنین پیوندی درخور موقعیت زن و تبیین ستمی بود که متحمل میشد. لذا تئوری کارخانگی بعنوان یک بخش ضروری، مهم و لایتجزای پروسه بازتولید نیروی کار چه بطور روزمره و چه بعنوان نسل بعدی ارتش کارگری متولد شد. کارخانگی نزد این تئوریسین های فمینیست جایگاه کلیدی در پروسه انباشت سرمایه یافت، تا آنجا که بدون کارخانگی امر انباشت سرمایه دچار اشکالات اساسی و مختل میشد.

برخی حتی تا آنجا پیش رفتند که کار خانگی را بعنوان مارکسیستی کلمه کار مولد خواندند. در مفهوم مارکسیستی کار مولد کاری است که ارزش اضافه تولید میکند. حالا توضیح اینکه چگونه کاری که خارج از پروسه تولید قرار دارد میتواند ارزش اضافه تولید کند و این ارزش اضافه طی چه مکانیزمی توسط سرمایه به تصاحب درمیاید، مقولاتی است که چندان مورد بحث آنها قرار نمیگیرد. جالب اینجاست که در واقعیت امر، این نظریه پردازانی که میکوشیدند خیلی تئوریک و علمی به مساله بپردازند از یک زاویه اخلاقی کار خانگی زن را مولد مینامیدند. برایشان سخت بود که کار سخت و شاق خواهرانشان را کار غیرمولد بنامند. گویی با غیرمولد نامیدن آن آنرا تحقیر میکردند، و از دید فمینیسم این یک گناه نابخشودنی مردسالارانه است. لذا کارخانگی زن نزد آنها به کار مولد ارتقاء یافت. همین شیوه برخورد، متاسفانه، ارزش واقعی علمی-نظری تئوری این نظریه پردازان فمینیست را آشکار میکند.

تئوری اولترا رادیکال، استراتژی ارتجاعی
همواره مشاهده کرده ایم که گرایشات چپ غیرکارگری که ظاهر بسیار رادیکالی در نظرات و مواضع دارند، زمانی که پای عمل میرسد به مواضعی بسیار رفرمیستی و بعضا بسیار راست و بی ربط به مبارزه واقعی و عملی اجتماعی میرسند. این پدیده را در مورد گرایش سوسیال فمینیسم هم شاهد بودیم. تئوری های با ظاهر فریبنده و رادیکال که مارکسیسم را نسبت به مساله جنسیت کور مینامید، مارکسیسم را برای پاسخگویی به مساله زن و "انقلاب جنسی" ناکافی میدانست، زمانی که به عرصه عمل و سازماندهی زمینی میرسید، در بهترین حالت در کنار سوسیال دموکراسی، لیبر در انگلستان و حزب دموکرات در آمریکا قرار میگرفت و با این جریان همگام میشد. در بدترین حالت مواضع و استراتژی ارتجاعی تبیین و اتخاذ میکرد.

مدافعین و فرموله کنندگان تز باصطلاح مارکسیستی "کار خانگی زن" نیز به همین سرنوشت دچار شدند. طلب دستمزد برای کار خانگی یک مطالبه و استراتژی ارتجاعی و پاسیفیستی است. اما بخشی از این جریان به این مطالبه و استراتزی روی آوردند. طلب دستمزد برای کار خانگی نه تنها یک مطالبه بیربط و بی پایه و غیر عملی است، بلکه ارتجاعی نیز هست. قرار است موقعیت زن را بعنوان مستخدم خانگی در جامعه تثبیت کنیم. خواست برابری حقوقی و اجتماعی و آزادی جای خود را به مطالبه دستمزد برای کار خانگی میدهد.

البته این مبارزه آنچنان غیر اجتماعی و هپروتی است که هیچگاه موفق به بسیج نیرو و راه اندازی یک جنبش اجتماعی یا توده ای نشد. وگرنه تز ارتجاعی که تلاش اولیه اش تثبیت موقعیت زن بعنوان کارگر خانگی است، معلوم نیست چگونه قرار است موقعیت زنان را ارتقاء دهد یا بهبود بخشد. ضمنا چنین مبارزه ای بجای ایجاد یک صف طبقاتی در مقابل سرمایه و طبقه سرمایه دار، در عمل به یک تنش و تناقض درون خود طبقه کارگر خواهد انجامید. چه کسی قرار است به زن خانه دار دستمزد دهد؟ شوهر؟ پدر؟ یا سرمایه دار؟ کدام سرمایه دار؟ آیا هر زمان که شوهر بیکار میشود، زن نیز بیکار میشود؟ دولت قرار است به زنان خانه دار دستمزد دهد؟ دستمزد کار خانگی چگونه تعیین میشود؟ مبنای تعیین دستمزد چیست؟ شیوه مبارزه این قشر از "کارگران" برای دستیابی به خواست هایشان کدامست؟ اعتصاب؟ وقتی دست به اعتصاب میزنند چه کسی آسیب می بیند؟ کودکان طبقه کارگر باید گرسنگی بکشند؟ زندگیشان حتی از آنچه هست نیز بیشتر دستخوش ناآرامی و اغتشاش شود؟ آیا این شرایط بر مناسبت میان مادران و فرزندانشان چه تاثیری میگذارد؟ مگر نه اینکه کار خانگی زن را در خدمت تولید ارزش اضافه برای سرمایه دار تعیین کرده ایم، پس برای ضربه زدن به پروسه انباشت، باید امر بازتولید طبقه کارگر را متوقف کنیم؟ غیر از این است؟ تاثیر و نتیجه عملی و واقعی چنین مبارزه ای چه خواهد بود؟ یک طبقه کارگر تکه تکه شده، بجان هم افتاده، و ضربه پذیرتر. تفاوت این تز با نظر محمد که مرد باید بابت شیردادن به زنش مزد دهد کدام است؟

تولد دوباره اما ناقص تئوری کار خانگی
همانگونه که اشاره شد این خواست و استراتژی آنچنان غیراجتماعی، غیرعملی و هپروتی بود که هیچگاه انرژی بسیاری صرف تحلیل و بررسی آن و پرداختن به این سوالات و سوالات بسیار بیشتر از این دست نشد. تئوری کار خانگی زن یک دهه عمر کرد. از اواخر دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد. عملا در اوایل دهه هشتاد بحث مختومه اعلام و بایگانی شده بود. اما کورش مدرسی گویی از خواب بیدار شده است در سال 2010 بسراغ تزهای بایگانی شدن در دهه 80 رفته است و اعلام میکند:

"در نتیجه اگر بخواهیم ریشه باز تولید ستم بر زن در جامعه امروز را توضیح بدهیم باید مطلوبیت این ستم را در پروسه تولید ارزش اضافی و سود بری سرمایه تبیین کنیم و نه در پروسه تقسیم آن. و این واقعیت کارگر ( و زن کارگربه عنوان بخش مهمی از تولید کننده ارزش اضافی) با بورژوا ( و زن بورژوا به عنوان بهر بر از این ارزش اضافی) در دو موقعیت متفاوت قرار میدهد.... از میان جنبه های مختلف مطلوبیت ستم بر زن برای تولید ارزش اضافی و سود بری، اینجا به دو مولفه پایدار در جوامع سرمایه داری اشاره میکنیم: اول موقعیت زن خانه دار.... موقعیت زن خانه دار در جامعه سرمایه داری یکی از اصلی ترین کلید های فهم مساله ستم بر زن در جوامع سرمایه داری است." و بالاخره نتیجه میگیرد که "اینجاست که موقعیت فرودست "زن خانه دار" هزینه باز تولید نیروی کار برای سرمایه دار را نصف و سود سرمایه را دوبرابر میکند . اینجاست که تجدید موقعیت زن خانه دار به عنوان برده و کارگر مجانی برای نظام سرمایه داری "نعمت الهی" میشود . "

نویسنده سپس به چگونگی تولید ارزش اضافه اشاراتی میکند، از آنجا به مقوله ارزش نیروی کار میرسد و بعد از آن به نقش کلیدی کارخانگی در ارزان تمام کردن ارزش نیروی کار و لاجرم افزایش ارزش اضافی که سرمایه دار تصاحب میکند. با این حساب از نظر کورش مدرسی کارخانگی زن بخشی از پروسه تولید انباشت سرمایه و با این تعریف "کار مولد" است. همان "تئوری کار خانگی" که توسط مارگارت بنتسون در 1969 طرح شد و توسط پگی مورتون در 1970 و سپس ماریا رزا دالا کاستا در 1972 گسترش یافت و این مارکسیست فمینیست اخیر است که کار خانگی زن را یک "کار مولد" نامید. (البته ما این اسامی را در نوشته کورش مدرسی پیدا نمیکنیم.)

کورش مدرسی بطور شکسته بسته تزهای این مارکسیست فمینیست ها، بخصوص آخرین نفر را اتخاذ کرده و بعنوان تئوری "کمونیستی" ستمکشی زن ارائه میدهد. اما انصافا باید بگوییم که بخش آخر این تز، درافزوده کورش مدرسی به مارکسیسم – فمینیسم است. نظریه پردازان اولیه و اصلی "تئوری کار خانگی زن" ظاهرا یا مارکسیسم شان قد نمیداده یا ریاضیاتشان خوب نبوده و لذا میزان ارزش اضافه تولید شده توسط کارخانگی زن را نامعین گذاشته اند. اما کورش مدرسی این معما را حل کرده است. بسیار جالب است ایشان با یک معادله ساده ریاضی میزان این ارزش اضافی از کار خانگی را هم تعیین کرده است. در کلیه شرایط تولیدی و تحت تمام مناسبات تولید سرمایه دارانه و توازن قوا میان طبقه کارگر و سرمایه دار و پیشروی های تکنولوژیک و حقوقی طبقه کارگر، کار خانگی زن ارزش اضافی تصاحب شده توسط سرمایه دار را دو برابر میکند! جل الخالق!

 در توضیح بیشتر بحث، نویسنده یک سری کارهایی که زن خانه دار "مجانی" برای بازتولید نیروی کار انجام میدهد را لیست میکند و سپس نتیجه میگیرد: "که موقعیت زن خانه دار برای تولید سرمایه داری نعمت الهی است." زن خانه دار "مجانی غذا را روی سفر خانواده میگذارد، ظرف ها را میشورد و "خوابگاه" و "رستوران خانگی" را برای فردا دوباره آماده میکند. اینجاست که زن خانه دار بجای کارکن مدرسه و مهد کودک و شیرخوارگاه، که باید به آنها دستمزد پرداخت، مجانی از کودکان نگاه داری میکند."

این تز همانطور که در بالا اشاره کردیم اولا بهیچوجه مارکسیستی نیست. زیرا یک اصل مهم در تئوری مارکس را برای توضیح پروسه انباشت و تصاحب ارزش اضافی کاملا نادیده میگیرد. پروسه اجتماعی تولید و آن فعالیت هایی که خارج از این پروسه اجتماعی تولید قرار دارد. کارخانگی خارج از پروسه تولید اجتماعی است. این فاکت مهم و اساسی را کورش مدرسی همچون معلمین سوسیال فمینیستش ندیده میگیرد. یک نکته ای که در این رابطه فکر را بخود مشغول میکند، اینست که آیا مارکس که خود مقوله ارزش نیروی کار و مساله بازتولید آنرا در کاپیتال با آن دقت علمی مورد بحث قرار میدهد و ربط تعیین ارزش نیروی کار را با ارزش مواد لازم برای بازتولید آن و سطح معیشت مورد تحلیل قرار میدهد، فاکتور به این مهمی، یعنی نقش کار خانگی زن را نادیده میگیرد؟ چرا؟ آیا به این خاطر که بقول فمینیست ها مارکسیسم به مساله جنسیت کور است؟ آیا به این خاطر که مارکس خود یک "مرد سالار" بوده است؟ چگونه است که مارکس 6 جلد کتاب قطور در مورد کارکرد نظام سرمایه داری، قانونمندی نظام سرمایه داری، پروسه انباشت و تولید ارزش اضافه نوشته است. در نوشته های دیگرش به نقش خانواده و حتی بازتولید پرداخته است، اما مساله به این مهمی را از قلم انداخته است؟ اگر از مارگارت بنتسون و ماریا دالا کاستا نمیتوان این سوال را پرسید، از کورش مدرسی که خود را از نظریه پردازان "کمونیسم طبقه کارگر" میداند که میتوان سوال کرد.

ثانیا در توضیح و توصیف با آب و تاب کارهای زن در خانه، این نظریه پرداز تازه به جرگه مارکسیست فمینیسم پیوسته، به یک مقولات غیراجتماعی، هپروتی یا حتی ارتجاعی میرسد. راستش اگر هر حرکت و قدم زن در خانه به نفع سرمایه و سرمایه دار است و "مجانی" بودن آن "مارکسیست" ما را به خشم میاورد، رابطه مرد و زن را چگونه باید دسته بندی کرد؟ ایشان فقط به مجانی آماده کردن خوابگاه پرداخته است. اما نقدش به مقوله شیر نوزاد، انسان را عمیقا بفکر وامیدارد و مات و مبهوت بر جای باقی میگذارد. ایشان در افشای سرمایه و ایدئولوگ های بورژوا، اعلام میکند که "بجای پرداخت هزینه شیر خشک، زن کارگر باید مجانی آن را تامین کند."

این چگونه مارکسیسمی است؟ این ابتذال تئوریک است. تعیین دستمزد برای شیر دادن به نوزاد خویش؟ آیا این روش ارتقای زن و خانواده کارگری است یا نزول آن تا حد مستخدمان بورژوازی؟ این اوج از خود بیگانگی کالایی و فتیشیسم کالایی است؛ بینشی که مادر در طبقه کارگر را از حرمت و هویت انسانی و مادری تهی میکند و توقع دارد که برای شیر دادن به نوزادش دست بسوی سرمایه دار دراز کند و از او پول شیری که بدنش برای نوزادش تولید میکند را طلب کند. حتی نازل تر، این عین حرف محمد و قران است که میگوید مرد باید بابت شیر دادن به بچه به زن دستمزد دهد.

 این شیوه برخورد، این نگرش، هیچ ربطی به کمونیسم کارگری یا "کمونیسم طبقه کارگر" ندارد. این یک کمونیسم "مریخی" پا درهوا و سکتی است. این نزول کارگر از انسان به مزدبگیر در تمام عرصه های زندگی است. اگر عشق ورزیدن به همسر و فرزند هنوز از عرصه تولید سرمایه داری بیرون مانده است، کورش مدرسی میخواهد آنرا نیز، حتی اگر در عمل امکانپذیر نباشد، در ذهنیت کارگر به زیر حاکمیت تولید و سرمایه بکشاند. هیچ انسانی که برای خود حرمت انسانی قائل است، کارگر مرد یا زن، یا زن کارگری که در خانه است، برای چنین تزهای ارتجاعی یک صنار ارزش قائل نخواهد شد. با توجه به این مباحث غیرانسانی، آن فخرفروشی در مورد "اومانیسم" در ابتدای مقاله را هم راستش باید در کوزه گذاشت.

کمونیسم کارگری و ریشه ستمکشی زن
برای هوادران کمونیسم کارگری یک اشاره کوتاه تاریخی نیز لازم است. نگارش برنامه یک دنیای بهتر در سال 1994 توسط منصور حکمت به پایان رسید و در کنگره اول حزب در تابستان 1994 به تصویب رسید. این برنامه ریشه ستمکشی زن را چنین توضیح میدهد:

"تبعيض عليه زنان يک مشخصه مهم دنياى امروز است. در بخش اعظم کشورهاى جهان، زن رسما و قانونا از همان حقوق و آزادى هاى محدود و محقرى هم که مردان از آن برخوردارند محروم است. در کشورهاى از نظر اقتصادى عقب افتاده تر و در جوامعى که نفوذ مذهب و سنت هاى کهنه بر نظام سياسى و ادارى و فرهنگى جامعه عميق تر است، ستمکشى زن و بيحقوقى و فرودستى او در آشکارترين و زمخت ترين اشکال خودنمايى ميکند. در کشورهاى پيشرفته تر و مدرن تر، و حتى در جوامعى که به لطف جنبش هاى مدافع حقوق زنان و تعرضات سوسياليستى کارگرى تبعيض جنسى على الظاهر از بخش اعظم قوانين حذف شده است، زن همچنان در متن مکانيسم اقتصاد سرمايه دارى و سنت ها و باورهاى مردسالارانه جارى در جامعه، عملا از جهات بسيار مورد تبعيض و ستم قرار دارد . "
"نفس ستمکشى و فرودستى زن اختراع سرمايه دارى نيست. اما سرمايه دارى اين ميراث نفرت انگيز تاريخ پيشين را تکامل بخشيده و به يک رکن مناسبات اقتصادى و اجتماعى معاصر بدل کرده است. ريشه نابرابرى و بى حقوقى امروز زن، نه در افکار کهنه و ميراث فکرى و فرهنگى نظام ها و جوامع منقرض شده و پيامبران و مذاهب عصر جاهليت، بلکه در جامعه سرمايه دارى صنعتى و مدرن امروز نهفته است. نظامى که به تقسيم جنسى انسان ها در قلمرو توليد به عنوان يک عامل مهم اقتصادى و سياسى در تضمين سودآورى سرمايه مينگرد. ايجاد انعطاف پذيرى نيروى کار در اشتغال و اخراج، ايجاد شکاف و رقابت و کشمکش درونى در اردوى مردم کارگر، تضمين وجود بخش هاى محروم تر در خود طبقه کارگر که پائين نگاهداشتن سطح زندگى کل طبقه را مقدور ميسازد و بالاخره مخدوش کردن خودآگاهى انسانى و طبقاتى بشريت کارگر و دوام بخشيدن به آراء و افکار و تعصبات کهنه و پوسيده و فلج کننده، برکات ستمکشى زن براى سرمايه دارى مدرن معاصر و از ارکان انباشت سرمايه در دنياى امروز است. اعم از اينکه سرمايه دارى ذاتا و بطور کلى با برابرى زن خوانايى داشته باشد يا خير، سرمايه دارى انتهاى قرن بيستم بطور مشخص خود را بر اين نابرابرى بنا کرده است و به سادگى و بدون مقاومت سرسختانه و قهرآميز از آن عقب نمى نشيند . "

این تبیین تئوریک از ریشه ستمکشی زن در نظام سرمایه داری، در اطلاع کامل از "تئوری کار خانگی" به نگارش درآمده است. علت چنین تبینی، نه ناآگاهی و بی اطلاعی از تئوری اخیر، بلکه رد مارکسیستی آن بوده است. مساله اینجاست که باید به این حزبی که هر روز یک بخش جدیدی از کمونیسم کارگری منصور حکمت، از نظریات پایه ای آن و برنامه آنرا بطور رسمی و علنی کنار میگذارد، گفت، نام خود را تغییر دهید. سیاست های شما، مواضع و نظرات تان هیچ ربطی به کمونیسم کارگری منصور حکمت ندارد. جزء جزء سیاست تان فرسنگ ها با مواضع و نظرات منصور حکمت مغایر است. اسم "حکمتیست" را نیز از روی خود بردارید و در حق این انسان بزرگ کمونیست اینچنین بی انصافی نکنید. این تزهای عقب مانده و مهجور غیر کمونیستی را لطفا زیر عکس منصور حکمت شرح و بسط ندهید.

زن تولید کننده کالا یا خود کالا؟
یکی از بدیعیات این نوشته کوتاه اما پر نکته! پرتاب شدن نویسنده از موضع یک نظریه پرداز مارکسیست فمینیست به یک ملی – اسلامی شرق زده است. بعد از اینهمه آموزش تئوریک در مورد اینکه چگونه کار مجانی زنان در خانه ارزش اضافی سرمایه دار را دو برابر میکند، نویسنده اعلام میکند که به همین دلیل است که زن در این سیستم کالا میشود.

"در جامعه بورژوائی خانواده مقدس است چون کانون باز تولید ارزان نیروی کار است که در آن زن برده بی مزد این کانون و مرد برده ایست که به نگهبانی این کانون بردگی، که خود بخشی از آن است، گمارده میشود. در این سیستم است که زن کالا میشود. کالائی برای باز تولید ارزان نیروی کار٬ مثل برنج و نخود و لوبیا. کالای تولید نسل آینده بردگان مزدی، کالای تولید مثل، زمین زراعتی که کِـشت گاه مردان و ابزار لذت و استراحت مرد است."

بالاخره، زن تولید کننده کالا، یعنی نیروی کار است یا خود کالا؟ این التقاط نظری – بینشی میان مارکسیسم – فمینیسم و ملی – اسلامی گری شرق زده است که نویسنده ما را به این مخمصه میاندازد. شریعتی، سازمان مجاهدین، چپ سنتی در قالب سازمان پیکار و امثالهم، جلال آل احمد همه بر "کالا" شدن زن در جامعه سرمایه داری اتفاق نظر دارند. بحث شان هم هیچ ربطی به مارکسیسم ندارد. منبعث از دیدگاه عقب مانده شرق زده شان نسبت به موقعیت زن در جامعه است.

به آن میزانی که نظام سرمایه داری نیروی کار زن را آزاد میکند، زن را به درون جامعه و عرصه اقتصاد و اجتماع میکشاند، به میزانی که زن میکوشد بر جنسیت خود حاکم شود و حاکمیت ارباب رعیتی مرد بر موجودیتش را بمصاف بطلبد، در نظر این زن ستیزان عقب مانده، زن کالا شده است. چرا؟ زیرا نزد آنها، همین میزان خلاصی و آزادی زن نیز مترادف با فحشاء است. به همین خاطر است که هر زمان از آزادی زن سخن گفته میشود، با تهدید و هراس اعلام میکنند: "بشرط آنکه فساد ایجاد نکند!"

در پایان باید گفت که واقعا تاسف آور است. اینها کسانی هستند که زمانی خود را پیرو برنامه یک دنیای بهتر و نظریه ها و مواضع رهایی بخش، مارکسیست و پیشرو منصور حکمت میدانستند. اکنون به این موقعیت فلاکت بار افتاده اند که باید از روی دست مارکسیست فمینیست ها تقلب کنند و تزهای پاخورده و حاشیه ای شده آنها را از بایگانی درآورند و بعنوان تزهای بدیع کمونیستی به مردم قالب کنند. و از آن بدتر این تزهای پاخورده را با تزهای عتیق و عقب مانده جلال آل احمد در مورد زن پیوند دهند. بروید فکری بحال خود کنید. طبقه کارگر به نظریه پردازانی مانند شما احتیاج ندارد. *